بی وفا14

[cb:blog_title]

♥امپراتور تنیــــس♥

بی وفا14

سه شنبه 29 تير 1395

15:13

نویسنده : Isabel :)

چیزی به شونه ام خورد پاهام لغزید وچشمام بسته شد وپرت شدم به سمت پایین فاصله ام با زمین کم وکمتر میشد تا اینکه احساس کردم دردی تو تمام بدنم پیچید وقتی به خودم اومدم دیدم که کف زمین دراز به دراز افتادم صورتم روی زمین کشیده شده با کمک دستام کمی سرمو بالابردم که دیدم شخصی که مثل خفاش سیاه بود از بالای سرم پرید وبه سمت ماشین پارک شده کنار خیابون دوید با رفتن مرد جیغ بنفشی از توی خونه ی ما اومد فکر کنم صدای تیفانی بود این مرد تو خونه ی ما بود یعنی چیشده؟

ایجی بالا سرم بود سراسیمه گفت:اینهی حالت خوبه؟بعد خواست منو بلند کنه که با تمام توانم گفتم:ایجی دست به من نزن!!ایجی اخم کرد وبدو کرد به توی خونه منم بلند شدم دست چپمو نمیتونستم احساس کنم بی حس بود اما تا تکونش دادم از کرده ی خودمو پشیمون شدم دردی توی وجودم پیچید که باعث شد ضعف کنم با دست راستم رو پیشونیم دست کشیدم که دیدم دستم غرق در خون شد پاهام خیلی درد میکرد ولی باید میرفتم توی خونه به سختی چنده پله رو بالارفتم که دیدم ایجی درحالی که شوسکه بی حال وغرق درخون تو اغوشش بوداز خونه میومد بیرون ودنبال اون تیفانی که رنگ به رو نداشت ، با دیدن شوسکه جا خوردم داغون شدم کمرم شکست دیدن شوسکه تو این حال باعث شد احساس کنم شکستم تیفانی با دیدن هیکل خمیده ی من جیغی کشید و به صورتش میزد ایجی شوسکه رو برد تو ماشین تیفانی به من کمک کرد که نزدیک ماشین شم خواستم در ماشین رو باز کنم که تازه دست چپم یادم اومد و باعث شد از زور درد گریه کنم تیفانی درصندلی جلو رو باز کرد و سوار شدیم ایجی خیلی سراسیمه بود پاشو گذاشت روی گاز خون واشک از صورتم روی دست وپاهام میچکید نمیتونستم جلوی گریه امو بگیرم پرپر شدن پدر جلوی چشمام کافی نبوووووووووود؟باید داغون شدن یه دونه داداشمم میدیدم؟رسیدیم به یه بیمارستان ایجی شوسکه رو دوباره بغل کرد وبه سمت اورژانس دوید تیفانی هم به دنبال اون شنلم از سرم افتاده بود فقط یه تیشرت ویه شلوار گرمکن مشکی تنم بود سوز سردی میومد وقطره های ریز بارون شروع به باریدن کردن به هر بدبختی که شد از ماشین پیاده شدم وخودمو به داخل بیمارستان نزدیک کردم وقتی که من رسیدم ایجی وتیفانی به همراه چندتا از دکتر وپرستار تخت متحرک شوسکه رو به سمت اتاقی هل میدادن شوسکه رو وارد اتاق کردن ومانع عبور ایجی وتیفانی شدن تیفانی جلوی در اتاق عمل رو زانو هاش نشست وشروع کرد به گریه کردن ومیگفت:اخه چرا؟/؟؟ایجی با دیدن صورت غرق در خونه من وحشت کرد وبه سمتم اومد بنظرم چشم های اونم خیس بوداونم گریه کرده بود دست چپمو گرفت ومیخواست منو بکشه که جیغم هوا رفت ایجی حسابی ترسید ترس رو میشد تو نگاهش درک کرد

ایجی:چیشدی؟؟؟؟؟؟؟؟

نمیتونستم حرفی بزنم فقط گریه میکردم شدت درد دست چپم خیلی زیاد بود ایجی منو به اغوش خودش کشید صورتم روی سینه اش قرار داشت ضربان قلبش به شدت میزدن داغ بود اما من سرد... ، کت مشکیشو دراورد وروی شونه های من گذاشت و منو مثل پرکاه بلند کرد وبرد به سمت اتاقی و روی تخت خوابوند ورفت دنبال دکتر چند دقیقه بعد ی دکتر به همراه یه پرستار وارد اتاق شدن پرستار رفت به سمت میز وبا وسایلی اومد سمت من پنبه ای رو با گیره گرفت وروی صورتم میکشید توی عینکش میتونستم خودمو ببینم موهای روشنم قرمز رنگ شده بودن وخون نیمه ی راست صورتمو گرفته بود از اون طرف دکتر دستمو گرفت وناخوداگاه جیغی کشیدم

دکتر:دررفته باید جا بندازم

میدونستم که طاقتشو نداشتم اخه شنیده بودم جا انداختن استخان خیلی درد داره یهو سوزشی روی پیشونیم احساس کردم ودست پرستار رو پس زدم وناخن های بلندم روی دستش کشیده شد

پرستار:وحشی

ایجی:هوی خانوم

پرستار:با ناخن های بلندش روی دستم پنجول کشید

پرستار روی زخم پیشونیم الکل زده بود به خاطر همین خیلی میسوخت دکتر بازومو گرفت

-نه ..نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه

دوباره دردی توی وجودم پیچید دیگه نفس کشیدن هم برام سخت بود نفسم توی سینه ام حبس شده بود چشمام سنگین شدن و...

صداهایی رو میشندیم

+دکتر چرا بهوش نمیاد؟

دکتر:از حال رفته بزار سرمش تموم شه بهوش میاد

خواستم دستمو تکون بدم که احساس کردم دستم خیلی سنگین شده نفس های داغی روی صورتم پخش میشد یکی از چشم هامو باز کردم واضح نمیدیدم به سختی چشم دیگرم وباز کردم ایجی بالاسرم نشسته بود وضل زده بود توصورتم

ایجی:بالاخره بهوش اومدی؟

سعی کردم بلند شم

ایجی:وایستا کمکت کنم

ایجی کمکم کرد تا بتونم بشینم دست چپم رو گچ گرفته بودن

-ش...شو....سکه

ایجی:اونم تازه  عملش تموم شده دارن وارد بخش میکننش

-حا......ل....حالش؟

ایجی:با چاقو زدن توی شکمش دکترا میگن به کبدش اسیب رسیده

-چا..قو؟

ایجی:ارع

-تی..فانی؟

ایجی:پیش شوسکه است

دلم به حال خودمون میسوخت چقدر بدبختیم اشک به چشم هام جهید

ایجی:گریه نکن خانومی!همه چی درست میشه

دلم نمیخواد همه چیز درست شه فقط از اینی که هست بدتر نشه خدایا قسمت میدم به هرچی که دوست داری فقط از اینی که هست بدتر نشه

ایجی دستشو روی گونه ام کشید واشکامو پاک کرد

ایجی:خوبی یا بهتری؟

سرمو تکون دادم

-میخوام برم پیش داداشم

ایجی:توباید استراحت کنی پای راستت پیچ خورده راه رفتن برات سخته

-میخوام برم پیش داداشم

ایجی:خب باشه بزار کمکت کنم

با کمک ایجی از روی تخت اومدم پایین پاهام میلرزید سرم درد میکرد ایجی زیر بغلمو گرفت وسرم منو برداشت وکمکم کرد تا راه برم رسیدیم به اتاق شوسکه تیفانی بالاسرش بود وداشت گریه میکرد رفتیم بالاسرش

-ابجی حالت خوبه؟

تیفانی پرید بغلم کرد

تیفانی:اخه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-اروم باش

دکتر اومد تو اتاق

ایجی:چرا بهوش نمیاد اقای دکتر؟

دکتر:اثر بیهوش کننده ها هنوز نرفته

ایجی:اهان

دکتر:شانس اورد اسیبی که به کبدش رسیده خیلی جدی نبوده وخطر از بیخ گوشش رد شده ببخشید از اداره اگاهی اومدن ومیخوان باشماها در مورد اتفاقات امشب سوال کنند

ایجی:باشه

ایجی رفت بیرون اتاق کنار تخت شوسکه یه صندلی بود روی صندلی نشستم با دست راستم دست سرد شوسکه رو گرفتم

-داداشی توروخدا بلند شو

تیفانی:اینهی به مامان چی بگم؟

-وای بهتره فعلا چیزی بهش نگیم

تیفانی:دایی رو چیکار کنیم؟فردا قرار بود بیاد خونه مون واز همه بدتر مامان میخواد مامان بزرگ رو ببره امریکا برای مداوا ولی قبلش میاد پیش ما فکر کنم فردا یا پس فردا ژاپن باشه

-نمیدونم

دست شوسکه تکون خورد بهش نگاه کردم

-داره بهوش میاد

تیفانی:خودت چطوری؟

-ممنون خوبم

شوسکه چشماشو باز کرد

چند لحظه گذشت

شوسکه:ح....

-داداشی حالت خوبه؟درد نداری؟

تیفانی :الهی قوربونت برم

شوسکه:خ...خو...بم

-خداروشکر داداشی حرف نزن اگه برات سخته فقط استراحت کن

ایجی اومد تو اتاق

ایجی:به به شوسکه جاااااان بالاخره بهوش اومدی؟

شوسکه لبخندی زد وسرشو تکون داد

-هئ

ایجی:خب شما دخترا بهتره برید خونه

تیفانی:نه من پیش شیوسکه میمونم

-منم میمونم

ایجی:تواصلا امروز نخوابیدی نیاز به استراحتم داری

-من..  می..  مو..  نم

شیوسکه:ابجی ؟

-جانم؟

شیوسکه:برو خونه یکم بخواب مریض میشی

-من خوابم نمیبره!!

شیوسکه:شده یکم دراز بکش

-عَه

ایجی:بریم؟

-با اژانس میرم

ایجی:خودم میرسونمت

-عَه خداحافظ همگی ابجی مراقب خودت باش

تیفانی رو بغل کردم و پیشونی شیوسکه رو بوس کردم و از اتاق خارج شدم یه نگاهی به خودم انداختم شلوار گرمکنی که پوشیده بودم بعضی جاهاش پاره شده بود تیشرت یاسی رنگم قرمز شده بود سرمو باند پیچیده بودند ودست چپمم گچ گرفته شده بود کت مشکی ایجی هم روی شونه هام بود ایجی دستمو گرفت! منو به سمت ماشینش برد در ماشین رو باز کرد ومن سوار شدم خودشم سوار شد حرکت کرد آروم میرفت دستش به سمت سیستم خوشگل ماشینش رفت واهنگ گذاشت

 - من گفته بودم ازم جداشی دیوونه میشم

نگونگفتی نگو نگفی نگو نگفتی

گفتم تو غربت بادرد وحسرت هم خونه میشم

نگو نگفتی نگو نگفتی نگونگفتی

بغضت دلیل دیوونگیمه گفتم نباشی این زندگیمه

نگو نگفتی

گفتی بسازم با روزگارم گفتم محاله طاقت بیارم

نگو نگفتی

بغضت دلیله دیوونگیمه گفتم نباشی این زندگیمه

نگو نگفتی

گفتی بسازم با روزگارم گفتم محاله طاقت بیارم

نگو نگفتی

با غرور من چه کردی یه کاری با دلم کردی که حتی به حاله

من خودت هم گریه کردی گریه کردی

بغضت دلیل دیوونگیمه نباشی این زندگیمه

نگو نگفتی

گفتی بسازم با روزگارم گفتم محاله طاقت بیارم

نگو نگفتی

بغضت دلیله دیوونگیمه گفتم نباشی این زندگیمه

نگو نگفتی

گفتی بسازم با روزگارم گفتم محاله طاقت بیارم

عَه با این اهنگ حالم داغون تر شد از ناتوانی خودم دردم گرفته بودچرا هیچ کاری نمیتونستم بکنم؟یعنی اون کسی که به شوسکه چاقو زد همون قاتل پدر بود؟این موضوع ا به هم ربط داشتن؟اگه یه وقت شیوسکه تنهامون میزاشت چی؟اگه ... بازاشک توی چشمام جمع شد باز حس شکستن باز حس بدبختی اشکام جاری شد به بیرون خیره شدم بارون خیلی شدیدی میبارید لعنت به این هوا که برای دل اشفته ام غوغا به پا کرده بود شدت گریه کردنم بیشتر شد فکر کنم ایجی متوجه  من شد که ترمز کرد

ایجی:اینهی توداری گریه میکنی؟

وقتی سکوتم دید محکم روی فرمون ماشین کوبید وبعد چونه مو توی دستش گرفت صورتمو به سمت صورتش چرخوند ضل زد توی چشم های غرق دراشک من نگاهش عوض شد غم وخشم توش چشماش حلقه زد

ایجی:تو چته؟چرا؟چرا همش گریه میکنی؟

-هئ

بازو هامو گرفت دوباره اغوش گرمش دوباره ضربان نامنظم قلبش دوباره نفس های داغش دوباره فشار های دستش!حس قشنگی بود داشتم احساس میکردم اغوشش رو دوست دارم داشتم احساس میکردم اغوشش میتونه ارومم کنه دستای داغش دور کمرم محکم شده بود دیگه سعی نکردم اونو از خودم جدا کنم دیگه توی دلم بهش فحش ندادم فقط داشتم لذت میبردم لعنت به من با این حس جدیدم لعــــــنت!

ایجی:توروخدا دیگه گریه نکن

خودمو ازش جدا کردم

اشکامو پاک کرد با لبخند بهم نگاه کرد

ایجی:همه چی درست میشه خانومی

هیچی نگفتم تمام مسیر در سکوت تلخی غرق بودیم رسیدیم خونه وارد خونه شدیم بی اختیار به سمت اتاق شیوسکه رفتم ایجی هم دنبالم اومد وقتی دستگیره در رو گرفتم یاد روزی افتادم که در اتاق پدر رو باز کردم و... دردی توی سرم پیچید در اتاق رو باز کردم لامپ رو روشن کردم فقط تعجب!!!ملافه ی تخت غرق در خون  بود و روی زمین افتاده بود روی عسلی کنار تخت یه پاکت کوچیک کنارلیوان خورد شده ی شیشه بود از چنگه ی لوستر یه طناب دار اویزون بودN پایین طناب صندلی چوبی قرار داشت !اینا یعنی چیی؟لیوان شکسته؟ملافه ی خونی؟طناب دار؟چاقو؟.... اینا چی میگن؟


نظرات شما عزیزان:

هایجین
ساعت11:35---11 مرداد 1395
[وب سایت]

harf nadasht.

پاسخ:ممنون:)


امولی
ساعت12:40---31 تير 1395
ابجی جونم روزت خوش باشه خداحافظ
پاسخ:در پناه حق مریمم:)


ماکاجی
ساعت12:40---31 تير 1395
منم باس برم بابایی ادامه رو بنویسی ها
پاسخ:چشم:)


ماکاجی
ساعت12:39---31 تير 1395
من رمان تو خیلی دوست
پاسخ:من تورو خیلی دوست:)


ماکاجی
ساعت12:39---31 تير 1395
عالی بووووووووووووووووود خیلی خوشم اومددددددددد
پاسخ:مرسی:)


دانلیا اسمیت
ساعت12:38---31 تير 1395
او من باس برم دوستم زنگ زده سانتافه ی البالویی جلو در خونه شونه..بابای
پاسخ:بسم الله الرحمن الرحیم منم با خودت ببرررررررررررررر منم با کشکشیم میام کمکت وایستاااااااااااا چقدر تند بدو میکنی:|


ماکاجی
ساعت12:21---31 تير 1395
اجی هم بنر ت قشنگ بود و هم رمانت خیلی استعداد رما نویسی داری
پاسخ:واااااااااااااااای نگوووووووووو الان از خر ذوقی ضعف میکنم:)


دانلیا اسمیت
ساعت12:21---31 تير 1395
اوف من توی خوندن خیلی کند میخونم بالخره خوندم عالی و زیبا و مشحر و منحصر ب فرد و عمگین بود
مرسی:)


دانلیا اسمیت
ساعت12:20---31 تير 1395

ای بابا نگفتم منو ارسلان صدا کن..

پاسخ:ارسلااااااان؟پوکاااااااااااااااااااا خنده



لموسی
ساعت12:18---31 تير 1395
عاشقتم زلال و الله
پاسخ:بسم الله الرحمن الرحیم زلال والله دیگه چه صیغه ایه؟


دانلیا اسمیت
ساعت12:18---31 تير 1395
این لِموسی مِرا مَعطَل کَردِد گا
پاسخ:اوه اوه جونم زابلی:)


دانلیا اسمیت
ساعت12:16---31 تير 1395
تو غِلَط مِکونی
پاسخ:خخخ


امولی
ساعت12:16---31 تير 1395
لوده ها شما هنوز کامنت هاتونو نزاشتین.؟
من میرم پست بعدی.
پاسخ:خخخ


لموسی
ساعت12:15---31 تير 1395
ممنون ک گناهمو ب گردن گرفتی فدااات
پاسخ:خواهش میکنم:|


لموسی
ساعت12:14---31 تير 1395
کیوسومی:اون خوشگل تره..؟ولی من که از اون ناز ترم
-ام...ام کیوسومی کیوسومی قطع نکن
کیوسومی:هان.؟
-اوم ..اوم...اینهیه بجای من نظر داد
کیوسومی:جدی واقعا.؟
-اره باو
پاسخ:هان؟؟؟؟


لموسی
ساعت12:10---31 تير 1395
وای اجی تا حالا این عکس فوجی داداشتت رو ندیده بودم ها دست های کشیده شو نگاااه
پاسخ:اره خیلی خوکشله


لموسی
ساعت12:08---31 تير 1395
اجی ول کن این امولی شما دیوونست ب مولــــا
پاسخ:خخخ


امولی
ساعت12:07---31 تير 1395
من بدبخت حسودم..؟نه من بدبخت حسودم..؟
خب معلومه منم بدبخت حسود چون من ذاتن حسودم
پاسخ:الحمدالله


لموسی
ساعت12:06---31 تير 1395
ای بدبخت حـــســـــــود عالی بود رمانت اجی جونم
پاسخ:مقسییی


امولی
ساعت12:05---31 تير 1395
بگو ببینم چرا توی بنری ک ساختی عکس من نیست.؟
پاسخ:جای عکس تو عکس تفنگ گذاشتمD:


امولی
ساعت12:05---31 تير 1395
من ذاتن حسودمچرا ک....
پاسخ:چرا؟


امولی
ساعت12:04---31 تير 1395
ادامه رو بنویس سریع باش من وقت مقت ندارم هااااااا
پاسخ:چشم:)


امولی
ساعت11:55---31 تير 1395
مشحر مشحر نوشتیییییی ادامهههههه
پاسخ:باشه:)گریه نکن


امولی
ساعت11:55---31 تير 1395
بنری ک درس کردی عالی زیباس اجی رمانتم عالی بووود
پاسخ:تو که قبلا....


مرضیه
ساعت12:46---30 تير 1395
[وب سایت]
ابجی اپـــــــم سر بزن.. راستی لینکت کردم بلینک
پاسخ:لینکی


سایشا
ساعت12:45---30 تير 1395
راستی به خاطر این که منو تو رمانت گذاشتی یه دنیا ازت ممنونم

نمی دونم چه جوری جبران کنم

راستی اگه من بخوام رمان بنویسم می تونم روی تو هم حساب کنم؟
پاسخ:اره چرا که نه ؟


مرضیه
ساعت12:45---30 تير 1395
عالی بود
پاسخ:مرسی


سایشا
ساعت12:41---30 تير 1395
سلام زن داداش
می خواستم یه چیزی بگم و برم
من معمولا با گوشی میام تو وبت و با گوشیم نمی تونم تو هیچ وبی نظر بدم
پس بدون من خیلی می آم ولی نمی تونم نظر بدم
راستی تو پست ثابت گفتی:شما میگین نینجا،ما می گیم ناروتو
ناروتو در لغت یعنی گردباد
فقط اسم یه انیمه ی نینجاییه
تازه نه این که خودش از همه بهتره
پاسخ:اهان


A r m i t a # v a m p i r e
ساعت8:35---30 تير 1395
نخوندم و نظر دادم -__-
فعلا حوصله ی خوندنو ندارم
پاسخ::)


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:










آخرینویرایش:



جدیدتر 1 2 3 4 5 قدیمی تر




POWERED BY MIHAN BLOG.COM
پستالکترونیک
تماسباما

هر چی بخوای هست

چیه رفیق تیپامون نمیخوره به هم نه؟؟؟ انگار که یه جورایی شما اشراف زاده ای ما گدا زاده؟؟؟ نه عزیزم یه سری چیزا شماها داشتین ما نداشتیم ما وام داشتیم شما نداشتین ، شما وان داشتین ما نداشتیم ما با دست تو مدرسه آب میخوردیم ، لیوان داشتین ما نداشتیم بازیمون تیله و تشتک بود، مال شما اسکی تو شمشک بود ما رو کهنه بمون میبستن، مال شما خوشگل پوشک بوددیدی داری دیدی داری داری دیدی داری داری ... مام بام باوحرف ما دری وری بعد حرف، بیخود یه دست کتک بود شما ناز بودی الهی، فحشتون گوله نمک بودآرزوم توپ هفت سنگی بود، عشقت تلوزیون رنگی بود خواب من شبا مداد سیاه، خواب تو مداد رنگی بودما تو رویا خونه ساخیتم، حقیقتو دور انداختیم شما نجنگیدینو بردین، ما جنگیدیمو باختیم ما غم داشتیم شما نداشتین ، پول کم داشتیم شما نداشتین شما آهی نداشتین، ما جز آه راهی نداشتیم دیدی داری دیدی داری داری دیدی داری داری ... مام بام باوشما آآآه ما نداشتیم، هه هه خب نداشتیم شما زنده حالشو میبردین، ما فیلمشم حتی نداشتیم لباس شما خارجی نو از اون مارک دارا لباس ما خارجی کهنه، ااااه تاناکورادیدی داری دیدی داری داری دیدی داری داری ... مام بام باورفیق اینا همه اجباری بود، از اونا که توش دست نداری بود خوب و بدش به من گذشت و رفت، برام شکل یادگاری بودولی امروز دست خودمه، حال منو تو فرق داره یه نمه یه چیزی تو زندگی ما بود، فک نکنم پیش شما بودشورُ حال داشتیم شما نداشتین ، انگار بال داشتیم شما نداشتین این بار ما داشتیم شما نداشتین، دااااااااااشتین؟ نداشتین ____________________$$$$$$$ _____________________$$$$$$$$$$ __________________$$$$$$$_$$$$$$ _________$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$ _____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$__$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ ___$$$_$$_$$$$$$$$$$$$$$$$_$$$$$ __$$$$$_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ __$$$_$$_$$$$$$$$___$$$$$$_$$$ __$$$_$$_$$$$$$$$_____$$___$$$ _$$$$$_$$$$$$$$$$$__________$$ _$$$_$$_$$$$$$$$$$ _$$$_$$_$$$$$$$$$$ _$$$_$$_$$$$$$$$$$$ $_$$$$$$__$$$$$$$$$ $_$$$$$$___$$$$$$$$ _$$$$$$$$$__$$$$$$$ $_$$$$$$$$___$$$$$$ $$_$$$$$$$$___$$$$$ $$$_$$$$$$$$__$$$$$$ _$$$_$$$$$$$$$_$$$$$ $$$$$ __$$$$$$$$_$$$$ $$$$$$$ __$$$$$$$$$__$ $_$_$$$$$__$$$$$$$$$_$$$$ $$$__$$$$$__$$_$$$$$$$_$$$$ $$$$$$_$$__$$$$$$$$$$$$$$$ _$$$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$ __$$$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $__$$$__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $__________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $_______________$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ __________$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ _$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $_$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $__$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $__$$$$$$$$$$$$$____$$$$$$$$$$ _$$$__$$_$$________$$$$$$$$$$$ _$$$_$$_____________$$$$$$$$$$ _$$_$$______________$$$$$$$$$$ _$$$$________________$$$$$$$$$$ _$$$$________________$$$$$$$$$$ __$$$_________________$$$$$$$$$ $_____________________$$$$$$$$$ $____________________$$$$$$$$$$ $____________________$$$$$$$$$$ $____________________$$$$$$$$$__$$$$$ $___________________$$$$$$$$$$$$$$$$$$ $____________________$$$$$__$$

вαяcнαѕвѕ

نظر بده! تبریک ها!!!!!!! نظر موخااااااااااااااااااام! جرئت داری نظر نده!میکشمت!

Aυтнσяѕ

Isabel :)()

Aяcнινєѕ

مرداد 1397
مرداد 1395
تير 1395
خرداد 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
دی 1394
آذر 1394
آبان 1394
مهر 1394
همه آرشیوها

Mу Fяιєη∂ѕ

ابزار وبلاگ
خرید لایسنس نود32
پرفسور سوها استار
وب جدیدم
وب قفنوس ارزوها
وب سایو ژونم
وب کیانا جان
ارشیو98
وب جدید ماشایا جان
وب هانی جان
وب ابجی مَرضیم
وب ملینا جان
وب عارفه جان
وب ناهید ژونم
وب ارمی جون
وب رایا جون
وی روشنا
روز نوشته های پر طلا
دخمل خاص
وب مرلی جونم
وب ناهید ژونم
یادم باشی خودم
کدهام مرضی
رمان های دوستان
وب ماشایا جونم
وب یون جون
وب ریما جونم (رمان های ریما و ریوما)
وب هاجین جونم
وب ریما جون
وب دلیا جون
دانلود اهنگ ترکیه
Marسئو رایگان free seo
وب سارا جان
وب جدید اجیم
لی مین هو بازیگر کره ای
وب مدرسه ام برید تورو خدا
وب ساوو جون
وب ریواس جان
وب مریم جان
وب سودویو جان
وب میساکی جان
وب سولیمازجان
وب میوپ جون
وب انیسا جوونم
وب مهتاب جان
وب اتنا جون
وب ایانا جونم
وب ملیکا جونم
وب مرضیه جان
وب یک خورجین خندم
وب عاشقان شیطانیم
وب ریونا(ریوما)جونم
وب دلنوشته های ما
وب سوم سایو ومیساکو جونم
وب نازاکا جونم
وب دانستنی های ماشایا جونم
وب دوم ابجیم تیفانی
وب ابحیم مرضیه
وب دخترونه سایو جونم
وب مرلیا یاهمون فاطی جونم
وب دوم سایوری کیکوماروجونم
وب هایجین جونم
وب سایشا جونم
وب یاصاحب زمان منو هما جونم
وب کریستاارگار جونم
وب تیارانا جونم
یوکوجونم
وب ریونا جون!
میساکو جان
میوسا جونم
الینا جون
رویاجون
(the prince of tennis) سایوری کیکوماروجونم
سونیا جون
وب ابجیه گلم تیفانی جون
وب سحر جون
علم اموز
رمان های ترسا جون
فاطی جون
وب خوشمل لیندا جون
وب لوشی جون
وب ناز رایاجون
وب ایکا جون
وب خوشمل سایو جون
وب قشنگ ارمیتا جون
غذا ریز تایمری اکواریوم

همه لینکها

Lιηкѕ

سونامی چت
اصفهان چت
وی چت
حمل ارسال خرید ماینر از چین
حمل و نقل هوایی چین
پایه گردان چرخشی خورشیدی
یکانسر
آی کیو مگ
ریحون مگ
همه لینکها ارسال لینک

Aятιcℓєѕ

بعد مــدت ها...
رقص مرگ6
عکس شخصیت های اصلی رمان رقص مرگ
رقص مرگ5
بی وفا 16
رفقام
بی وفا 15
رقص مرگ4
سرنوشت بدنوشت پارت 1
بی وفا14
تفلد مرلی
رقص مرگ 3
باز سوتییییییییییی
......
بی وفا 13
رقص مرگ 2
رقص مرگ قسمت 1
رمان رقص مرگ
شرمنده
روزگار تلخ10
بی وفا قسمت 12
خلاصه قسمت ها بی وفا
بی وفا قسمت 11
بی وفا قسمت10
بی وفا قسمت 9
روزگار تلخ 9
تولد دوقلوها
تنها خاطره(بخش دوم)
تنها خاطره(بخش اول)
ترسناک ترین داستان دنیا
منو عشق در دوراهی
تولد الینا
جاوی عشق44(قسمت پایانی)
جادوی عشق 43
روزگارتلخ8
بیوگرافی(درخواستی)
جادوی عشق 42
جادوی عشق 41
جادوی عشق 40
جادوی عشق39
روزگارتلخ7
دیونم؟
جادوی عشق38
عشق تلخ
جادوی عشق 37
جادوی عشق36
جادوی عشق35
سلام به شما وبگردای عزیز
پرسش

<-PollName->

<-PollItems->



مبدل قالب میهن بلاگ به بلاگفا

هدایت به بالا

كد هدایت به بالا